هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدمشکر خدا که هر چه طلب کردم از خداای گلبن جوان بر دولت بخور که مناول ز تحت و فوق وجودم خبر نبودقسمت حوالتم به خرابات میکندآن روز بر دلم در معنی گشوده شددر شاهراه دولت سرمد به تخت بختاز آن زمان که فتنه چشمت به من رسیدمن پیر سال و ماه نیم یار بیوفاستدوشم نوید داد عنایت که حافظا | | هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدمبر منتهای همت خود کامران شدمدر سایه تو بلبل باغ جهان شدمدر مکتب غم تو چنین نکته دان شدمهر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدمکز ساکنان درگه پیر مغان شدمبا جام می به کام دل دوستان شدمایمن ز شر فتنه آخرزمان شدمبر من چو عمر میگذرد پیر از آن شدمبازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم |