گروه متخصصین خراسان جنوبی

ارائه دیدگاه های علمی،فرهنگی، تخصصی و آموزنده

گروه متخصصین خراسان جنوبی

ارائه دیدگاه های علمی،فرهنگی، تخصصی و آموزنده

تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست!

هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزار 

چنین چرا دلتنگم؟ چنین چرا بیزار    

زمین از آمدن برف تازه خشنود است
من از شلوغی بسیار رد پا بیزار  

قدم زدم! ریه هایم شد از هوا لبریز
قدم زدم! ریه هایم شد از هوا بیزار  

اگر چه می‌گذریم از کنار هم آرام
شما ز من متنفر، من از شما بیزار  

به مسجد آمدم و نا امید برگشتم
دل از مشاهده‌ی تلخی ریا بیزار  

صدای قاری و گلدسته‌های پژمرده
اذان مرده و دل‌های از خدا بیزار  

به خانه‌ام بروم؟! خانه از سکوت پر است
سکوت می‌کند از زندگی مرا بیزار  

تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست!
از این سکوت گریزان، از آن صدا بیزار 

       فاضل نظری

در این بن‌بست

دهانت را می‌بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم.
دلت را می‌بویند
               روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

و عشق را

کنارِ تیرکِ راهبند

تازیانه می‌زنند.

                عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

 در این بُن‌بستِ کج‌وپیچِ سرما
آتش را
        به سوخت‌بارِ سرود و شعر
                                         فروزان می‌دارند.
به اندیشیدن خطر مکن.
               روزگارِ غریبی‌ست، نازنین


آن که بر در می‌کوبد شباهنگام

به کُشتنِ چراغ آمده است.

                نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

 آنک قصابانند
بر گذرگاه‌ها مستقر
با کُنده و ساتوری خون‌آلود
               روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

و تبسم را بر لب‌ها جراحی می‌کنند
و ترانه را بر دهان.

                شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

 کبابِ قناری
بر آتشِ سوسن و یاس
               روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

ابلیسِ پیروزْمست

سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است.

                خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد


احمد شاملو- ۱۳۵۸

تفالی به حافظ

خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد  

    

                                       بگذر ز عهد سست و سخن های سخت خویش