می گویند اسکندرپس ازحمله به ایران در اداره کشوردرمانده و مستاصل بود. او از خود ومشاورانش می پرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر می فهمند حکومت کنم. یکی از مشاورانش می گو.ید: "کتابهایشان را بسوزان .بزرگان و خردمندانشان را بکش و دستور بده به زنان و کودکانشان تجاوز کنند." اما ظاهرا یکی دیگر از مشاوران(به قول برخی ارسطو) پاسخ می دهد:"نیازی به چنین کاری نیست. ازمیان مردم آن سرزمین، انها را که نمی فهمند و کم سوادند به کارهای بزرگ بگمار. انها که می فهمند و باسوادند، به کارهای کوچک و پست بگمار. بی سوادها و نفهم ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و هیچ گاه توانایی طغیان نخواهند داشت. فهمیده ها و باسوادها هم یا به سرزمین های دیگر کوچ می کنند یا خسته وسرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ، در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد.
واقعیته. متاسفیم برای خودمان!
عالی بود ایول ایولت